کد مطلب:245996
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:241
التهاب عطش
از من گرفته همسر من خورد و خواب را
زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را
وای از عناد دختر مأمون كه از جفا
مسموم كرد، زاده ی خیر المآب را
تعفانه جان من كه از این شعله سوختند
جان رسول و فاطمه و بوتراب را
پی می برد به سوختن جسم و جان من
هر كس كه دیده، سوختن آفتاب را
ای آن كه التهاب عطش را شنیده ای
بنگر به عضو عضو من این التهاب را
[ صفحه 59]
افكنده است شعله به جان من و هنوز
از من كند دریغ یكی جرعه آب را
من می كنم به العطش از او سؤال آب
او می دهد به هلهله بر من جواب را
یارب، تو آگهی كه برای بقای دین
به جان خریده ام این ستم بی حساب را
جان می دهم به غربت و عطشان كه خون من
تضمین كند تداوم اسلام ناب را
باشد ز فیض دوستی ما اگر به حشر
آسان كند خدا به مؤید حساب را [1] .
[ صفحه 60]
[1] نغمه هاي ولايت.